رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنـها گذاشتی

رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنـها گذاشتی

رفتی درون فصلی کـه تنـها امـیدم خدا بود و ترانـه و تو کـه دستهایت سایـه بانی بود بر بی

کسی های من ...

تو کـه گمان مـی کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را درون مـی یـابی

تو کـه گمان مـی کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری 

و افسوس کـه حتی نمـی خواستی هم قسم باشی ...

افسوس رفتی ... ع دست مردونه سروم خورده ساده ، ع دست مردونه سروم خورده ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم !

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این ب را

کاش کمـی از آنچه کـه در باورم بودی ، درون باورت خانـه داشتم !

کاش مـی فهمـیدی صداقتی را کـه در حرفم بود و در نگاهت نبود 

کاش مـی فهمـیدی بی تو صدا تاب نمـی آورد ...

رفتی و گریـه هایم را ندیدی و حتی نفهمـیدی من تنـهای بودم کـه ....

قصه بـه پایـان رسید و من هنوز درون این خیـالم کـه چرا بـه تو دل بستم

و چرا تو بـه این سادگی از من دل بریدی ؟!!

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانـه ها شدی ؟!!

ترانـه ها یی کـه گرچه درون نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود کـه سادگی ام را

باور نکردی !

گناهت را مـی بخشم ! مـی بخشمت کـه از من دل بریدی و حتی ندیدی کـه بی تو چه بر

سر این ترانـه ها مـی آید !

ندیدی اشک هایی را کـه قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی کـه از هرچه بود از

شادی نبود !

بغضی کـه به دست تو شکست و چشمانی کـه از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به

این اشکها اعتنا نکردی !

اعتنا نکردی بـه حرمت ترانـه ها یی کـه تنـها سهم من از چشمانت بود !

به حرمت آن انار سرخ کوچکی کـه  اولین دیدار بـه امـید خوش یمنی بـه من دادی  !

به حرمت قدمـهایی کـه با هم درون آن کوچه ی همـیشگی زدیم !

به حرمت بوسه هایمان ! نـه !

تو حتی بـه صدای لرزانم  هم اعتنا نکردی !
راستی سجاده ی عشق کجاست؟!

***********************************
قصه بـه پایـان رسید و من همچنان درون خیـال چشمان سیـاه تو ام کـه ساده فریبم داد !

قصه بـه پایـان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویـا ها دلگیرم !

خدانگهدار ... خدانگهدار

آموخته ام ... ع دست مردونه سروم خورده کـه هیچ درون نظر ما کامل نیست که تا زمانی کـه عاشق بشویم.
آموخته ام ... کـه زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.
آموخته ام ... کـه فرصتها هیچ گاه از بین نمـی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.
آموخته ام ... کـه لبخند ارزانترین راهی هست که مـی شود با آن، نگاه را وسعت داد.
آموخته ام ... کـه نمـی توانم احساسم را انتخاب کنم،اما مـی توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم.
آموخته ام ... کـه همـه مـی خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ مـی دهد کـه در حال بالا رفتن از کوه هستید.
آموخته ام ... کـه کوتاهترین زمانی کـه من مجبور بـه کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را حتما انجام دهم.

        

از ته دلم آرزو مـی کنم


اگر مـی توانستم مجازاتت کنم

از تو مـی خواستم......

به اندازه ای کـه تو رو دوست دارم

مرا دوست داشته باشی

.... بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي .... بخاطر تمام غمـهايي كه بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي كه برايم شكستي .... .. بخاطر احساسی كه برايم پرپر كردي ..... نمي بخشمت .... بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي

 

اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامـهربان بودیم و رفتیم

گرچه این دنیـا ندارد اعتباری این را نوشتم که تا بماند یـادگاری

سلام سلامـی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال کـه دراسمان عشق بـه پروازدرامده هست سلامـی بـه بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمـه ساران سلامـی بـه لطافت گرمای بهاری سلامـی همچو بوی خوش اشنایی سلامـی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

 

روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشـه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود

بهت نمـی گم دوسِت دارم،ولی قسم مـی خورم کـه دوسِت دارم بهت نمـی گم هرچی کـه مـی خوای بهت مـی دم،چون همـه چیزم تویی نمـی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یـه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یـه شونـه گشتی کـه گریـه کنی،صِدام کن بهت قول نمـی دم کـه ساکتت کنم ،اما منم پا بـه پات گریـه مـی کنم اگر دنبال مجسمـه سکوت مـی گشتی صِدام کن، قول مـی دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه مـی گشتی که تا نفرتتوخالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنـهاست اگه یـه روزخواستی بری قول نمـیدم جلوتو بگیرم اما باهات مـیدوم اگه بیـه روز خواستی بمـیری قول نمـی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو مـیمـیرم

 

چقدرعجيبه کـه تا مريض نشيي برات گل نمي ياره که تا گريه نکنيي نوازشت نمي کنـه که تا فرياد نکشيي بـه طرفت برنمي گرده که تا قصد رفتن نکنيي بـه ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميريي تورو نمي بخشـه

هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد بـه اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي هست كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن هست كه درون كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد

 

زندگی بـه من آموخت کـه چگونـه اشک بریزم اما اشک بـه من نیـاموخت کـه چگونـه زندگی کنم

با سیم نازمژه هات یـه عمره گیتارمـی نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمـی چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو بـه درودیوارمـی تواگه نباشی من مثل اون پسرکی کـه گمشده گوشـه کوچه مـی شینم ازغم تو زارمـی

 

زندگي همچون کلافي پيچ درون پيچ هست که اولش پيچ هست وآخرش هيچ است

عجب معلم بدی هست این طبیعت کـه اول امتحان مـیگیرد بعد درس مـیدهد

 

 بنام انکه اشک راآفريد که تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند

هر بـه طریقی دل ما مـی شکند بیگانـه جدا دوست جدا مـی شکند بیگانـه اگر مـی شکند حرفی نیست از دوست بپرسید کـه چرا مـی شکند

 

دوست دارم زير بارون گريه کنم مي دوني چرا؟ چوني اشکهامو نمي بينـه حتي تو عزيزم

اي بسته بـه تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي کـه نـهفته درون دلم بود درون راه محبت تو کم بود

 

سکوت تنـها دوستي هست که هرگز خيانت نمي کند

عشق دو دستي تقديم نمي شود بعد براي انکه بـه دستش بياري کوشش کن

 

هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيردي درون قلب من جاي تو را

عشق تنـها ميکروبي هست که از راه چشم سرايت مي کند

 

شمع سوزان توام اينگونـه خامو شم نکن درون کنارت نيستم اما فراموشم نکن

اگر درون خواب مي ديدم غم روز جدايي را بـه دل هرگز نمي دادم خيال اشنايي را

يه كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين ه يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.ه هميشـه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشـه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه بـه اون چشماشو بده. وقتي كه ه بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش

نمـیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت هست سالهاست کـه من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار هست سالهاست کـه من درون چشمـه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمـی کنم کـه زندگی بی وفاست زندگی بـه من آموخت کـه چگونـه اشک بریزم اما اشکانم بـه من نیـاموخت کـه چگونـه زندگی کنم

 پرسید : ع دست مردونه سروم خورده بـه خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد ب بـه خاطر تو... گفتم بـه خاطر هیچ پرسید : بعد به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم مـی خواست داد ب بـه خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ درون حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطری کـه بخاطر هیچ چیز زندست

هميشـه بـه من مي گفت زندگي وحشتناک هست ولي يادش رفته بود کـه به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم بـه چه اندازه مرا دوست داري گفت بـه اندازه خورشيد درون اسمان نگاهي بـه اسمان انداختم ديدم کـه هوا باراني بود و خورشيدي درون اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم بـه چه اندازه مرا دوست داري گفت بـه اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي بـه اسمان انداختم ديدم کـه هوا ابري بود وستاره اي درون اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

 

 هر وقت کـه دلي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب که تا به يادت باشـه کـه دلشو شکستي هر وقت کـه دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار درون بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ کـه رو ديوار مونده

روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشمميذاره همـه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشـه حسادت ميره اون ور غايم ميشـه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همـه رو پيدا مي کنـه بـه جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه کـه رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا مي زنـه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنـه که تا عشق پيدا بشـه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه بـه دست و پاي عشق بهش مي گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون مـی خواد بهش مي گه با من هم درد شو از اون وقت بـه بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس

 

اگه قلبمو شکستی بـه فدای یک نگاهت این منم چون گل یـاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو کـه نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون کـه روسیـاهم اگه عاشقی یـه درده چهی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همـه غرق گناهیم مـیون این همـه آدم یـه غریب و بی پناهیم تو ببین بـه جرمـه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منـه مغرور چه بی صدا شکستم

اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنـه بدون براش مـهمي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميرفتي بر مي گردو با عجله مياد بـه سمتت بدون براش عزيزي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي بر مي گردو نگات مي كنـه بدون واسش قشنگي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه مي كني مياد با هات اشك مي ريزه بدون دوستت داره

دروغ و خيانت رو هك كن__ از انسانيت كپي بگير و سند توآ ل كن__ با صداقت و وفا و معرفت كن__ از زيباترين خاطره زندگي وب بگير__تو پروفايل قلبت يه قلبه تير خورده بذار و بگو عاشق عشق هستي__و عاشق عشق باشين_در مسنجر قلبت عشق رو اد كن __وبه احساسات زيبايي پي ام بده__غم رو ديلت كن__و واژه بدي رو رينيم كن__براي غرورت آف بزار و بگو بشينـه آخه (دنيا دو روزه)

 

واسه شكستن يه دل فقط يه لحظه وقت مي خواد.اما واسه اينكه از دلش درون بياريشايد هيچ وقت فرصت نداشته باشي... ميشـه مثل يه قطره اشك بعضي ها رو از چشمت بندازي ، ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشك وبگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت جاري ميشـه

زندگي گل سرخي هست كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي هست .

 

 

سادگي را دوست دارم چون با صداقت هست هيچ دروغي درآن راه نداردمانندکودکي هست که با چشمان معصوم اش بـه همـه نگاه ميکند وبا معصوميت اش هزاران حرف بـه دنيا ميزند

زندگي کتابي هست پرماجرا ، هيچگاه آنرا بـه خاطر يک ورقش دور مينداز

 

 

بخشندگي را از گل بياموز، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش مي‌كند را هم خوش بو مي‌كند

 

 

وقتي کـه ديگر نبود من بـه بودنش نيازمند شدم وقتي کـه ديگر رفت بـه انتظار آمدنش نشستم وقتي ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم وقتي اوتمام شد من اغاز شدم و چه سخت هست تنـها متولد شدن مثل تنـها زندگي مثل تنـها مردن

 

 

 

عشق نمي پرسه اهل کجايي ، فقط ميگه تو قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چرا دور هستي فقط ميگه هميشـه با من هستي . عشق نمي پرسه کـه دوستم داري فقط ميگه : دوستت دارم

 

درشـهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم کـه تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم کـه براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشـه اون قلبه همونيه کـه چندساله پيش دله منو شکسته بود

 

 سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي بـه دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! درون همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه بـه هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار د: ....دو خط موازي هيچگاه بـه هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن بـه ديگري خود را بشکند !!

عشق تنـها براي يک بار مي ايد و براي تمام عمرش مي ايد عشق همان بود کـه به تو ورزيدم حقيقتا همان يک بار حقيقتا همان يک بار و از بس بدان اويختم که تا هميشـه همـه ي زندگي ام با ان بيش خواهد رفت بس که تا هميشـه عا شقت مي مانم

 

 

اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشـه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن که تا شادي نااميد نشـه اگر مـیدانستی کـه چقدر دوستت دارم هیچ گاه به منظور امدنت باران را بهانـه نمـی کردی رنگین کمان من

ازی کـه دوستش داری ساده دست نکش. شايد ديگه هيچ رو مثل اون دوست نداشته باشی و ازی هم کـه دوستت داره بی تفاوت عبور نکن .چون شايد هيچ وقت ،هيچ تو رو مثل اون دوست نداشته باشد  

روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم کـه از آنجا گذر کردم زير نوشته ي مني نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم کـه از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...

 

هر بـه طریقی دل ما مـی شکند بیگانـه جدا دوست جدا مـی شکند بیگانـه اگر مـی شکند حرفی نیست از دوست بپرسید کـه چرا مـی شکند

 

اي بسته بـه تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي کـه نـهفته درون دلم بود درون راه محبت تو کم بود

 

بچه بودم فقط بلد بودم که تا 10 بشمرم نـهايت هر چيزي همين 10 که تا بود از بابا بستني کـه مي خوا ستم10 مي خواستم و 10 که تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 که تا بود و اين 10 که تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم کـه دنيا چقدره نـهايت دوست داشتن چندتاست ده که تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ بـه اندازه همون ده تاي بچگي

 

انقدر از زندگاني دلگير و دلسردم کـه روزي اگر بميرم مر گ خود را جشن مي گيرم

 

زندگي شـهد گلي هست که زنبور زمانـه مي مکدش انچه مي ماند عسل خاطره ها ست

 

هميشـهي رو انتخاب کن کـه اونقدر قلبش بزرگ باشـه کـه نخواهي براي اينکه تو قلبش جا بگيري خودت رو کوچک نکني

 

به چشمانت بياموز ؛که هرارزش ديدن نداردبه دستانت بياموز ،که هرگل ارزش چيدن نداردبه قلبت بياموز کـه هر کنج آن جايي ندارد

 

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق مـی گذاشتم اگر دبیر ریـاضی بودم عشق را با عشق جمع مـی کردم اگر معمار بودم قصری از عشق مـی ساختم اگر سارق بودم فقط عشق مـی دزدیدم اگر بیمار بودم تنـها شربتی کـه مـی نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط بـه عشق سلام مـی دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمـه نمـی کردم اگر خلبان بودم درون اسمان عشق پرواز مـی کردم اگر دبیر ورزش بودم بـه بچه ها مـی گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق مـی خواندم اگر ناخدا بودم همـیشـه درون ساحل عشق لنگر مـی انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب مـی گرفتم

 

زندگی چیست؟ زندگی مانند اتوبوس شلوغی هست که جایی به منظور نشستن نیست و وقتی خلوت مـیشود و مـی خواهی بشینی راننده داد مـی زند پیـاده شوید اخر خط است

 

در غرور اشک من همـیشـه یـاد تو بود درون سکوت فریـاد تو بود

 

چشم وقتی زیباست پرازاشک باشد اشک وقتی زیباست به منظور عشق باشد عشق وقتی زیباست به منظور توباشد تووقتی زیبا هستی کـه برای من باشی و ما هنگامـی زیبا هستیم کـه برای هم باشیم

 

در این دنیـا نکردم من کناهی فقط کردم بـه چشمانت نگاهی اگر باشد نگاه من گناهی مجازتم کن هر طور کـه خواهی

 

زندگی دو روز هست یـه روز با تو یـه روز برعلیـه تو ان روز کـه با توست مغرور نشو ان روزکه برعلیـه توست نا امـید نشو

 

مـی گن قسمت ٬ گفتم نـه خواستن ٬ مـی گن قسمت نباشـه خواستن بی ارزشـه٬گفتم خب نمـی خوام که تا قسمت بی ارزش بشـه اما...قسمت لعنتی!من خواستم کـه نخواهم اما نشد و خواستم ٬ ولی قسمت نخواست ومن ازقسمت شکست خوردم وقسمت با ارزش شد و من..

 

 به من ميگفت : آنقدر دوست دارم کـه اگر بگويي بمير مي ميرم . . . . . . . باورم نمي شد . . . . فقط براي يک امتحان ساده بـه او گفتم بمير . . . ! سالهاست کـه در تنـهايي پژمرده ام کاش امتحانش نمي کردم

 

آغوش پارکينگي هست که جريمـه ندارد !!! بوسه تصادفي هست که خسارت ندارد !!! . . . . . چيه دنبالم راه افتادي !؟

 

ه از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نـه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟ه چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم مـی مـیرم

 

مـی رسد روزي كه بي من روزها رو سر كني مي رسد روزي كه مرگ رو باور كني مي رسد كه تنـها درون كنار قبر من شعر هاي كهنـه ام رامو بـه مو از بر كني

اگه فکر مـیکنی کـه رفتنت باعث شکستنم مـیشـه ؛ اگه فکرمـیکنی کـه بعد ازرفتنت اشک مـیریزم ؛ اگه فکرمـیکنی کـه بانبودنت لحظه هام خالی مـیشن؛ اگه فکرمـیکنی کـه هرلحظه دلم برات تنگ مـیشـه؛ اگه فکرمـیگنی کـه بی تومـیمـیرم؛ درست فکرمـیکنی تو کـه مـیدونی نبودنت رو تاب نمـیارم بعد بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون

 

مـی بخشمت بخاطر تمام خنده هایی کـه از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی کـه به صورتم نشاندی نمـی بخشمت بـه خاطر دلی کـه برایم شکستی...بخاطر احساسی کـه برایم پرپر کردی...نمـی بخشمت بخاطر زخمـی کـه بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی کـه بر زخمم گذاشتی...و مـی بخشمت بخاطر عشقی کـه بر قلبم حک کردی

 

عشق از دوستی پرسید : تفاوت من وتو درون چیـه ؟ دوستی گفت : من دیگران را باسلامـی آشنا مـی کنم و تو با نگاهی . من آنـها را با دروغ جدا مـی کنم و تو با مرگ

 

هيچ وقت دل بـه كسي نبند چون اين دنيا اونقدر كوچيكه كهدوتا دل كنار هم جا نميشـه... ولي اگه دل بستيد هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اوقدر بزرگه كه پيداش نمي كني

 

 وقتي کوچيک بوديم دلمون بزرگ بود ولي حالا کـه بزرگ شديم بيشتر دلتنگيم ............کاش کوچيک مي مونديم که تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نـه حالا کـه بزرگ شديم و فرياد هم کـه مي زنيم بازي حرفمون رو نميفهمـه

 

هميشـه فکر کن تو يه دنياي شيشـه اي زندگي ميکني. بعد سعي کن بـه طرفهي سنگ پرتاب نکني چون اولين چيزي کـه ميشکنـه دنياي خودته

 

سيب سرخي رابه من بخشيد و رفت ، عاقبت برعشق من خنديد ورفت ، اشك درچشمان سردم حلقه زد ، بي مروت گريه ام راديد و رفت

 

خيلي سخته کـه بغض داشته باشي ، اما نخوايي بفهمـه ... خيلي سخته کـه عزيزترينت ازت بخواد فراموشش کني ... خيلي سخته کـه سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته کـه روز تولدت ، همـه بهت تبريک بگن ، جز اوني کـه فکر مي کني بـه خاطرش زنده اي ... خيلي سخته کـه غرورت رو بـه خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ... خيلي سخته کـه همـه چيزت رو بـه خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه : ديگه نمي خوامت

 

جيرجيرك بـه خرس گفت: دوست دارم، خرس ميگه: الان وقت خواب زمستانيمونـه، بعد صحبت مي‌كنيم. خرس رفت خوابيد ولي نمي‌دونست كه عمر جيرجيرك فقط سه روزه

 

هر وقت خواستي بدونيي دوستت داره تو چشماش زول بزن که تا عشق رو تو چشماش ببيني اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشيد بدون برات ميميره . اگه سرشو انداخت پايين و يه لحظه رفت تو فکر بدون بدونـه تو ميميره و اگر هم خنديد بدون اصلا دوست نداره

 

معرفت را حتما از سیگار یـاد بگیرید , با اینکه کـه مـیدونـه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش مـی کنی ولی بازم که تا آخرش بـه پات مـی سوزه

 

سنگ قبر من بنويسـيد خسته بود اهــل زمين نبود نـمازش شــكســته بود بر سنگ قبر من بنويسيد شيشـه بود تـنـها از اين نظر كه سـراپا شـكســته بود بر سنگ قبر من بنويســـــــيد پاك بود چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود بر سنگ قبر من بنويســيد اين درخت عمري براي هر تبر و تيشـه، دســــته بود بر سنگ قبر من بنويســــــيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو بـه كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من بـه خيلي ها فكر مي كنم. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نـه! فرق ما اينـه كه: تو دروغ گفتي، من راستش

خیلی قشنگه حتما بخونش

«شاید تو هم اینجوری باشی»

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه ی بود کـه کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا مـی کرد .
به موهای مواج و زيبای اون خيره شده بودم و آرزو مـی کردم کـه عشقش متعلق بـه من باشـه . اما اون توجهی بـه اين مساله نميکرد .
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام کـه بدونـه ، من نمـی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه مـی کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست کـه برم پيشش. نميخواست تنـها باشـه. من هم اينکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمـهای معصومش بود. آرزو ميکردم کـه عشقش متعلق بـه من باشـه. بعد از  2  ساعت ديدن فيلم و خوردن  3  بسته چيپس ، خواست بره کـه بخوابه ، بـه من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام کـه بدونـه ، من نمـی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد" .
من بای قرار نداشتم. ترم گذشته ما بـه هم قول داده بوديم کـه اگه زمانی هيچکدوممون به منظور مراسمـی پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه " و برادر" . ما هم با هم بـه جشن رفتيم. جشن بـه پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار درون خروجی ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم بـه اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو مـی کردم کـه عشقش متعلق بـه من باشـه ، اما اون مثل من فکر نمـی کرد و من اين رو ميدونستم ، بـه من گفت :"متشکرم ، شب خيلی خوبی داشتيم " ، و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام کـه بدونـه ، من نمـی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

يه روز گذشت ، سپس يک هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو ب روز فارغ التحصيلی فرا رسيد ، من بـه اون نگاه مـی کردم کـه درست مثل فرشته ها روی صحنـه رفته بود که تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم کـه عشقش متعلق بـه من باشـه. اما اون بـه من توجهی نمـی کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکهی خونـه بره بـه سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلی ، با گريه منو درون آغوش گرفت و سرش رو روی شونـه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشی دنيا هستی ، متشکرم و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام کـه بدونـه ، من نمـی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون ه حالا داره ازدواج ميکنـه ، من ديدم کـه "بله" رو گفت و وارد زندگی جديدی شد. با مرد ديگه ای ازدواج کرد. من ميخواستم کـه عشقش متعلق بـه من باشـه. اما اون اينطوری فکر نمـی کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو بـه من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"

ميخوام بهش بگم ، ميخوام کـه بدونـه ، من نمـی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

سالهای خيلی زيادی گذشت . بـه تابوتی نگاه ميکنم کـه ی کـه من رو داداشی خودش ميدونست توی اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونـه ، ی کـه در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزی هست کـه اون نوشته بود :
" تمام توجهم بـه اون بود. آرزو ميکردم کـه عشقش به منظور من باشـه. اما اون توجهی بـه اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم کـه بدونـه کـه نمـی خوام فقط به منظور من يه داداشی باشـه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نيمدونم ... هميشـه آرزو داشتم کـه به من بگه دوستم داره.

ای کاش اين کار رو کرده بودم ................. با خودم فکر مـی کردم و گريه !

اگه همديگرو دوست داريد ، بـه هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت القاب و اسامـی مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشـه.

                            گاهي آرزو مي کنم...     

 

   کاش هرگز نمي ديدمت که تا امروز غم نديدنت را

 

                بخورم!!!

 

کاش لبخندهايت آنقدر زيبا نبودند کـه امروز آرزوي

 

         ديدن يک لحظه

 

فقط يک لحظه از لبخندهاي عاشقانـه ات را داشته

 

                     باشم!

 

کاش چشمان معصومت بـه چشمانم خيره نمي شد

 

                    تا امروز

 

چشمان من بـه ياد آن لحظه بهانـه گيرند و اشک

 

                    بريزند!

 

کاش حرف هاي دلم را بهت نگفته بودم که تا امروز با

 

                        خود نگويم

 

" آخه او کـه ميدونست چقدر دوستش دارم!!!!"

 

 

 


 نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمـه


         من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمـه


من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر


           نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمـه


تا وقتي اينجا بموني يه حالت عجيبيه


      من چه جوري واست بگم بارون قشنگ ونم نمـه


هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره


          اما بـه جون اون چشات مرگ گلاي مريمـه


آخرشم دق مي كنم که تا من و دوست داشته باشي


  مردن كه از عاشقيه يک دفعه نيست كه كم كمـه


    من نمي دونم تو چرا اينجور نگاهم مي كني


    زير نگاه نافذت نگاه عاشقم خمـه


  مي پرسم از چشماي تو ممكنـه اينجا بموني ؟


     مي خندي و جواب مي دي رفتن من مسلمـه


برو بـه خاطر خودت اما بـه من قول بده


   هرجاي دنيا كه بري ديگه نشو مال همـه


رسمـه كه لحظه ي سفر يادگاري بـه هم مي دن


  قشنگ ترين هديه ي تو تو قلب من يه مشت غمـه


       شايد اين و بهم دادي كه هميشـه با من باشـه


  حق با تو،تو راست مي گي غمت هميشـه پيشمـه


 ديدي گلا شب كه ميشـه اشكاشونو رو پاک مي كنن


    يادت باشـه چشم منم هميشـه غرق شبنمـه


  تو مي ري و اسم من واز رودلت خط مي زني


     اسم قشنگ تو ولي هميشـه هرجا يادمـه


   چشماي روشنت يه كم كاش هواي من رو داشت


         تنـها توقعم فقط يه بار جواب نامـه

 

تموم خاطراتت یـادم مـیاد

یـاد اون روز کـه دلت مـیگفت منو مـیخواد

اگه تو نمونی پیشم دیونـه مـیشم

آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم

فکر تو یـه لحظه از سرم نمـیره

من مـیگم مـیمونی اما دل مـیگه مـیره

نزار که تا قصه مون این جوری تموم بشـه

مـیدونم تو مـیری مـهرم حروم مـیشـه

بگو حرفت چیـه ؛ آخه دردت چیـه

تازه اول راهیم ، خداحافظی چیـه

مـی دونستم مـیری و تنـهام مـیزاری

تو کـه از حال دلم خبر نداری

مـی دونستم آخرش این جوری مـیشـه

یکی مون تنـها مـیمونـه واسه همـیشـه

در سراشیبی تقدیر

   نام مرا

      با نام تو تشنـه کرده اند

          و رفتنت را

             بر دلم داغ نـهاده اند

                دریغ

                   از دریـایی کـه در چشمـهایت نشسته است

                       بی آنکه بخواهد

                           آیینـه ها را آبی ببیند

                              یـادگار ردپای انتظارت آمدنت را دریـاب

                                  کـه تکرار آبی ترین زلال ها

                                      در پیوسته ترین اشتیـاق های رسیده ی ابدیت

                                           تو را تداعی مـی کند

                                               برو بـه فکر من نباش

                                                   برو بـه پای من نسوز

                                                       برو بـه فکر من نباش

                                                           من یـه جوری سر مـیکنم

                                                               زندگی رو با سختیـاش........ا

                                                                   با کـه درددل کنم؟

                                                                       بای کـه پرنده بود برام؟

                                                                          بای کـه اشیـانـه بود

                                                                             دلم بـه چه خوش بود

                                                                                 کاشکی  پرنده پر نداشت

                                                                                     از پ خبر نداشت

                                                                                         درخت باغ آرزوش

                                                                                            دغدغه تبر نداشت 

گفتمش آغاز درد عشق چيست؟ گفت آغازش سراسر بندگيست گفتمش پايان آن را هم بگو گفت پايانش همـه شرمندگيست گفتمش درماندردم را بگو گفت درماني ندارد، بي دواست گفتمش يک اندکي تسکين آن گفت تسکينش همـه سوز و فناست

 ............................................................

انواع قهوه : 1- شيرين مثل چشات2 - رقيق مثل قلبت3- تلخ مثل دوريت

 ............................................................

هيچگاه نگذار درون کوهپايه هاي عشقي دستت را بگيرد کـه احساس ميکني درون ارتفاعات آنرا رها خواهد کرد

 ............................................................

ميدوني دريا چرا دريا شد؟ بـه خاطر موجاش اگه موج نداش هيچ و قت دريا نمي شد،من يه دريام و تو موجهاي مني

 ............................................................

به چشمي اعتماد کن کـه به جاي صورت بـه سيرت تو مي نگرد ، بـه دلي دل بسپار کـه جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير کـه باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

 ............................................................

تو اون فرشته اي کـه وقتي درون فصل بهار قدم ميزني برگ درختان انتظار پاييز را ميکشند که تا به جاي پاهايت بوسه بزنند

 ............................................................

اي کاش از بدو تولد کور بودم که تا که هيچگاه درياي عشق را درون چشمان مليح و فريبايت نمي ديدم

 ............................................................

سرو اسوه مقاومت و پايداريست من يه سروم چون تو ريشـه مني

 ............................................................

اگه شب خوابت نبرد بـه آسمون نگاه کن.ستاره هارو بشمار کم اومد!برو قطرات بارون رو بشار.کم اومد! به عشق من فکر کن چون براي تو هرگز کم نمي ياد

 ............................................................

مي دونستي اشک گاهي از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو بـه هري مي توني هديه کني اما اشک رو فقط برايي مي ريزي کـه نمي خواي از دستش بدي

 ............................................................

وقتي گفتي که تا آخر دنيا باهاتم اون موقع بود کـه فهميدم چرا دنيا 2 روزه

 ............................................................

در واقع ما هرگز بزرگ نمي شويم. فقط ياد مي گيريم کـه در اجتماع چگونـه رفتار کنيم

 ............................................................

پزشك اخمو شربت تلخ تجويز مي‌كند

 ............................................................

پروانـه براي آن كه نسوزد، شمع را فوت كرد

 ............................................................

تاريكي چشم ديدن خودش را ندارد

 ............................................................

زمين مي‌خواست ابراز احساسات كند، آتشفشان سرازير شد

 ............................................................

همـه از مرگ ميترسن من از رفيق نامرد

 ............................................................

مرد آمد و دردي بـه دل عالم شد از روز ازل قسمت زن ها غم شد درون دفتر خاطرات حوا خواندم جانم بـه لبم رسيد که تا آدم شد

 ............................................................

تيك تيك ساعت فريادمرگ ثانيه هاست اما دوستي ها هيچگاه نمي ميرند

 

ترکه داشته با اخم پولکي ميخورده بهش ميگن چته؟ ميگه :والا ما هرچي بگيم شماها ميگين ترکا خرند ولي بـه خدا اين چيپسا شيرينند

 ............................................................

ترکه با خرش ميرفته بعد فارسه مي بينـه کـه ترکه بربري مي خوره بـه خرش نون فانتزي مي ده ازترکه مي پرسه چرا بـه خرت نون فانتزي ميدي وخودت بربري مي خوري ميگه خرهاي ما فارسن

 ............................................................

به تركه مي گن سفره حج چطور بود مي گه عالي ،خيابوناش تميز ، برجاش بلند ، ماشينا همـه اخرين مدل يه جاي ديدني هم داشت كه خيلي شلوغ بود من نرفتم

 ............................................................

خروسه ميرهديوار ميبينـه ماشين حمل مرغ رد مي شده صدا ميزنـه بچه ها بياييد سرويس  ها داره مياد ديدم

 ............................................................

يه روز يه ميخ ميره عروسي اونقدر مي ه پيچ ميشـه

 ............................................................

يا ايهاالساقي ادر کاسا و ناولها کـه عشق آسان نمود اول ولي تالار و شام و عاقد و عکاس و آرايشگر و فيلم و لباس و تاج و کفش و کيف و ساکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجير و سرويس طلا آنـهم از آن سرويس خوشگلها... و از اين جور مشکلها

 ............................................................

 شعارهاي جديد انرژي هسته اي: انرژي هسته اي آزاد بايد گردد! آمريکا درون چه فکريه... ايران پر از هسته‌ايه واي اگر انرژي هسته اي حق مسلم ماست که تا خون درون رگ ماست... انرژي هسته اي حق مسلم ماست! عقاب آسيا کيه ؟ ... انرژي هسته ايه ما انرژي هسته اي ميخوايم ، يالا يالا ، حالا واي واي ، واي واي واي واي.

 ............................................................

ترکه راديولوژيست ميشـه بـه مريض ميگه: تو عکستون يک شکستگي تو دنده راست سينتون ديدم، با فوتوشاپ درستش کردم

 ............................................................

به ترکه ميگن چرا جورابات يه لنگش آبي يكي قرمز ؟ ميگه والا نميدونم بدبختي اينـه كه يه جفت ديگه هم تو خونـه دارم همين طوري

 ............................................................

يارو عاشق مي شـه روي درون خونش مي نويسه بزودي درون اين محل جشن عروسي برگزار مي شود

 ............................................................

يه روز ترکه ميره عروسی تو عروسي برف شادي ميزنن ترکه سرماميخوره

 ............................................................

فرق باطري با  چيست؟ باطري اقلا يک قطب مثبت داره ولي هيچ چيز مثبتي نداره

 ............................................................

زندگی چیـه ؟ زندگی عشقه، عشق چیـه ؟ عشق بوسیدنـه، بوسیدن چیـه ؟ بیـا اینجا بهت بگم

.............................................................

به تركه ميگن چرا خودترو بـه سپر ماشين ميمالي مگه مي خوام اوقات فراغتم سپري بشـه

 ..........................................................

 مصارف مـهم اس ام اس درون ايران : 1-پيغام هاي اورژانسي ( سر رات کـه داري مياي 2تا بربري بخر) 2- اطلاعات رساني( سر جلسه امتحان)" جيم درسته الاغ!" 3-پيغام هاي عاشقانـه: "عزيزم ،قبل از خواب بـه ياد من مسواک بزن !" 4-جلوگيري از خشونت :"بدهکار محترم !اگه اين جا بودي خرخرتو مي جوييدم "! 5-فرستادن جوک :"يه روز يه يارو مي ره سربازي ،دور کلاش قرمزی

..........................................................

يه روز هفت بـه هشت ميگه 2ميليون بهت ميدم جاتو با من عوض کن هشت ميگه: من براي مال دنيا لنگمو هوا نمي کنم

..........................................................

به يه ترکه ميگن تو چرا ريش نداري ميگه اخه من بـه م رفتم

 ..........................................................

 يه معتاد 2 که تا سيگار تو دهنش گرفته بود داشت ميكشيد ازش ميپرسن چرا 2 که تا سيگار ميكشي ميگه يكي واسه خودم يكي هم از طرف دوستم كه زندونـه بعد از يه مدتي ميبينن همون معتاد يه دونـه سيگار ميكشـه بهش ميگن حتمادوستت از زندان ازاد شده ميگه نـه خودم ترك كردم

 ..........................................................

به تركه ميگن: نظرت درباره بند گردني موبايل چيه؟! ميگه :خوبه, فقط موقع شارژ گوشي يه 2 ساعتي ادم از كار و زندگي ميندازه

..........................................................

يه ترکه ميره خواستگاري باباي عروس بهش ميگه اون گلی کـه زدي بـه يقت خارش اذيتت نميکنـه ترکه ميگه خارش کـه نـه ولي گلدونش کـه تو لباسمـه بیچارم کرده

 ..........................................................

حوا وقتی زن آدم شد5 که تا شانس نسبت بـه بقیـه زنـهای الان داشت 1.مادر شوهر نداشت 2. شوهر نداشت 3.هوونداشت 4.جاری نداشت 5.شوهرش آدم بود

 ..........................................................

 نتيجه جالبي بـه دست آمد از اين قرار سوال : نظر خودتون رو راجع بـه راه حل كمبود غذا درون ساير كشورها صادقانـه بيان كنيد؟ و كسي جوابي نداد... چون درون آفريقا كسي نمي دانست غذا يعني چه؟ درون آسيا كسي نمي دانست نظر يعني چه؟ درون اروپاي شرقي كسي نمي دانست صادقانـه يعني چه؟ درون اروپاي غربي كسي نمي دانست كمبود يعني چه؟ درون آمريكا كسي نمي دانست ساير كشورها يعني چه؟؟؟؟

..........................................................  

شباهت زن هابا خط تالیـا: خیلی ارزونن... زیـاد اعتبار ندارن... دل خوش کنونن... کلاستو اساسی مـیارن پایین

..........................................................

کشتي درحال غرق شدن بود . ناخدا فرمان خروج از کشتي را صادر کرد . مردها براي خروج هجوم آورده بودند. ناخدا مانع خروج مردها شد و گفت: خجالت بکشيد حق تقدم با زنان هست . زنان بسيار خوشحال شدند و ضمن تشکر از ناخدا بـه خاطر رعايت حق خانم ها يکي يکي از کشتي خارج شدند... پنج دقيقه بعد ناخدا گفت : آقايان بفرمائيد پياده شويد کوسه ها بـه اندازه کافي سير شدند

 ..........................................................

خرج كن ولي اصراف نكن. عاشق شو ولي ديوانگي نكن. اسوده باش ولي بيخيالي نكن . حرف بزن ولي وراجي نكن. دوستت دارم........... ولي پورو نشو

 ..........................................................

روش کوزه اي : همان روش قرن هاي قديم کـه کوزه بـه دوش بـه سمت رودخانـه مي رفت پسر بـه کوزه مي خوره کوزه بشکست و بعد چنين گفته اند کـه : اگر با من نبودش هيچ ميلي ... چرا ظرف مرا بشکست ليلي نتيجه گيري : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشي شدن آبه . ?ـ روش عرفاني : چهل شبانـه روز جلوي خونـه رو آب و جارو ميکني و ده که تا شمع روشن مي کني شکلات بين مردم تقسيم مي کني که تا مرد آرزوهات بياد. نتيجه گيري : درون صورت کمبود شمع مي تونين فانوس هم روشن کنين . ..........................................................

ترکه داشته نوار خالي گوش ميكرده گريه ميكرده ميگن چرا گريه ميكني؟ميگه دلم واسه خوانندش ميسوزه لال بوده

..........................................................

 به اندازه همـه وجودم مي خوامت . . . . جانباز 99%

 ..........................................................

مـی دونی چرا توشک رو قبل از دوختن با چوب مـی زنن ؟ چون بعدا هر چی دید صداش درون نیـاد

 

هرگزبراي عاشق شدن بـه دنبال باران و بابونـه نباشي گاهي درون انتهاي خارهاي يك كاكتوس بـه غنچه اي مي رسي كه ماه را بر لبانت مي نشاند

 ..........................................................

دوست داشتن هميشـه گـــفتن نيست گاه سکوت هست و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست کـه گاهي نمي توانيم درون چشمـهاي يکد يگــرنگــــاه کني

..........................................................

موقعي كه مي خواستمت مي ترسيدم نگات كنم،موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرف ب. موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بدم

 ..........................................................

به حساب بانکي شما مليونـها بوسه عشق واريز کردم شما مي توانيد بطور شبانـه روزي از طريق مـهر کارت برداشت نمائيد

..........................................................

به من گفتي کـه دل دريا کن اي دوست همـه دريا از آن ما کن اي دوست دلم دريا شد ودادم بـه دستت مکش دريا بـه خون پروا کن اي دوست

 ..........................................................

عشق افسانـه نيست آنكه عشق آفريد ديوانـه نيست / عشق آن نيست كه درون كنارش باشي عشق آن هست كه بـه يادش باشي

آيينـه اي برابر آيينـه ات مي گذارم که تا از تو ابديتي بسازم

 

از تقسيم ناعادلانـه عشق سهم من نگاهي بود كه از لابه لاي درون هر روز بـه بهانـه اي مي تراويد

 

تموم دنيا سر جاش فقط منو دوست داشته باش

 

یـادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه درون خود شکستیم صدایی نکنیم یـادمان باشد اگر خاطرمان تنـها ماند طلب عشق ز هر بی سروبایی نکنیم

 

امروز ديدمت خسته بودي اگه اشتباه نكنم دل شكسته بودي ديگه دوستم نداري مي دونم حتما بـه ديگري دل بسته بودي

 

به نام عشق مـی خواستم بـه بلندی نامت شعری بگم تمام قافیـه ها حقیر شدن واژه ای همتای نامت رنگ حضور ندارد بـه نام نامـی عشق نامـیدمت جز تو قافیـه ای به منظور عشق نیست

 

تو را دوست دارم كمتر از خدايم و بيشتر از خودم چون بـه او نياز و به تو احتياج دارم

 

اگه بهترين غمخوارم نيستي بزرگترين غمم باش اگه بهترين دوستم نيستي بهترين دشمنم باش هر چه هستي باش فقط بهترين باش چون هميشـه بهترين ها هستند كه درون بهترين خاطرات ميمانند!!

 

عشق غالبا یک نو عذاب هست اما محروم بودن از آن مرگ است!!

 

برای عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن

 

نابينا بـه ماه گفت : دوستت دارم . ماه گفت : چه طوري ؟ تو کـه نمي بيني . نابينا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم . ماه گفت : چرا ؟ نابينا گفت : اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا کـه نمي بينمت عاشق خودت هستم

 

چیزی را کـه دوست داری بـه دست بیـاور وگرنـه مجبوری چیزی را کـه به دست مـی آوری را دوست داشته باشی

 

معرفت را حتما از سیگار یـاد بگیرید , با اینکه کـه مـیدونـه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش مـی کنی ولی بازم که تا آخرش بـه پات مـی سوزه

 

خدا بـه تو 2 که تا پا داد که تا با اونـها راه بري!! 2 که تا دست داد که تا نگاه داري!! 2 که تا گوش داد که تا بشنوي!! 2 که تا چشم داد که تا ببيني!! ولي چرل فقط يک قلب داد؟!؟!؟!.....چون قلب دوم تو رو بـه ديگري داد که تا اونو پيدا کني!!!

    هيچگاهی رو نا اميد نکن چون ممکنـه اميد تنـها چيزی باشـه کـه اون داره

 

 

تو نمي دوني من چي كشيدم وقتي كه گفتي تو رو نمي خوام باور ندارم كه ديگه نيستي حالا تو رفتي من اينجا تنـهام يه شوخي بود و يه قصه ي تلخ وقتي كه گفتي تو رو نمي خوام خيال مي كردم ميخواي بترسم شايد هنوزم باور نكردم چشمای گریون دستای خسته دوری چشمات منو شکسته رنگ اون چشات چشای سیـات زنجیر دلت دستامو بسته شاید یـه حسود چشممون زده بگو کی مارو تنـهایی دیده ولی مـیدونم تو آسمونم قصه مارو یکی شنیده تو باور نکن هرکی بهت گفت پیشت مـیمونم باور ندارم کـه دیگه نیستی که تا ته دنیـا از تو مـیخونم

 

 

به همـین سادگی رفتی بی خداحافظ عزیزم سهم تو شد روز تازه سهم من اشک کـه بریزم بـه همـین سادگی کم شد عمر گلبوته تو دستم گله از تو نیست مـیدونم خودم اینو از تو خواستم بـه جون ستاره هامون تو عزیزتر از چشامـی هر جا هستی خوب و خوش باش که تا ابد بغض صدامـی تو رو محض لحظه هامون نشـه باورت یـه وقتی کـه دوست ندارم اینو بـه خدا گفتم بـه سختی من اگه دوست نداشتم پای غم هات نمـی موندم واست این همـه ترانـه از ته دل نمـی خوندم اگه گفتم برو خوبم واسه این بود کـه مـی دیدم داری آب مـی شی ، مـی مـیری اینو از همـه شنیدم دارم از دوریت مـی مـیرم ؛ که تا کنار من نسوزی از دلم نمـی ری عمرم نفسامـی کـه هنوزی تو رو محض خیره هامون کـه نفس نفس خدا شد از همون لحظه کـه رفتی روحم از تنم جدا شد تو كه تنـها نمي موني من تنـها رو دعا كن خاطراتمو نگه دار اما دستامو رها كن دست تو اول عشق بپسرش بـه آخرين مرد مردي كه پشت يك ديوار واسه چشمات گريه مي كرد گريه مي كرد گريه مي كرد

 

تويه ساحل رويه شنـها قايقي بـه گل نشسته يكي با چشمون گريون گوشـه ايي تنـها نشسته نگاه پر اظطرابش بـه افق بـه بي نـهايت ساكته اما تو قلبش داره يه دنيا شكايت تو چشاش حلقهء اشكه تويه قلبش غم دنيا منتظر بـه راه ياره که تا بياد امروز و فردا باورش نميشـه عشق و همـه دنياش زير آبه تنـها مونده تويه ساحل زندگي براش عذابه تنـهايي براش عذابه خاطراتدريا ديگه از يادش نميره همـه دنياش زير آب و خودش هم تو غم اسيره دست بي رحم زمونـه عشقش رو بـه دريا حالا از خودش ميپرسه ميادش آيا و آيا!!!!! عاشقي كه تنـها باشـه تويه دنيا نميمونـه دل عاشق رو شكستن شده كاره اين زمونـه

 

مـیدانم بد کردم مـی دانم گناه کردم مـی دانم خدا مرا نمـی بخشد مـی دانم ان دنیـا یقه ام را مـی گیرد و من هم چیزی به منظور گفتن ندارم اما افسوس کـه نمـی شود برگشت همـه چیز را با اگاهی بـه عاقبتش درست کرد ولی افسوس کـه نمـی شود من از کلمـه کاش بدم مـی اید ولی ای کاش مـی شد؟ من همـیشـه این شعر را به منظور خودم زمزمـه مـی کنم مـی مـیرم برات نمـی دونستی مـی مـیرم بی تو بدون چشات رفتی از برم تو مـی دونستی کـه دلم بسته بـه سازه صدات آرزومـه کـه نمـی دونستی من مـی مـیرم برات نمـی خوام بیـای نمـی خوام مـیون تاریکی من حروم بشی نمـی خوام ازت نمـی خوام مثه یـه شمع بسوزی برام که تا تموم بشی برو که تا بزرگی مـی خوام کـه فقط آرزوم باشی اندازه سه که تا دوستت دارم آنقدر انقدر اشک مي ريزم کـه تو را درون اشکهايم ببينم آنقدر انقدر اشک مي ريزم بعد اشکهايم را پاک مي کنم کهي تو را نبيند

 

همـه فهميدند كه عاشق تو شدم ... بهم خنديدند ... مـهم نيست بخاطرت غرورمو شكستم ... همـه تعجب زده شدند ... مـهم نيست بخاطرت مردونگيمو زير پا گذاشتم ... همـه بهم اخم كردن ... بازم مـهم نيست بخاطرت زندگيمو دادم ... همـه حيرت زده شدند ... مـهم نيست گفتم عاشقشم همـه مسخره ام كردند ... بيخيال ... خوب هم بهم خنديدن ... هم مسخره ام كردند ... هم غرورمو شكستم ... هم زندگيمو باختم ... و هم .... ديگه چي برام مونده ... فقط هم بخاطر تو بود حالا هم بخاطر تو اينا رو تحمل مي كنم ... اره دیونـه ها خوب بلدن تحمل ن اندازه سه که تا دو....

 

من باختــــــــــــــــــــم ... من پذيرفتم شكست خويش را پندهاي عقل دورانديش را من پذيرفتم كه عشق افسانـه هست اين دل درد آشنا ديوانـه هست ميروم شايد فراموشت كنم درون فراموشي هم آغوشت كنم مي روم از رفتن من شاد باش از عذاب ديدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمي درد را تلخي برخوردهاي سرد را

 

يكي را دوست مي دارم ، ولي افسوس او هرگز نمي داند نگاهش مي كنم ،شايد بخواند از نگاه من ، كه او را دوست دارم ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند ‹ و ا ي › بـه برگ گل نوشتم من ، كه او را دوست مي دارم ولي افسوس ، او گل را بـه زلف كودكي آويخت ، که تا او را بخنداند صبا را ديدم و گفتم صبا ، دستم بـه دامانت بگو از من بـه دلدارم ، تو را من دوست مي دارم ولي ناگه ، ز ابر تيره برقي جست و روي ماه تابان را بپوشانيد من بـه خاكستر نشيني ، عادت ديرينـه دارم سينـه مالا مال درد ، اما دلي بي كينـه دارم پاكبازم من ولي ، درون آرزويم عشق بازي مثل هر جنبنده اي ، من هم دلي درون سينـه دارم من عاشق ، عاشق شدنم درون كدامين مكتب و مذهب ، جرم هست پاكبازي درون جهان ، صدها هزاران پاكباز ، درون سينـه دارم كار هر كس نيست مكتب داري اين پاكبازان هديه از سلطان عشق ، بر هر دو پايم پينـه دارم من عاشق ، عاشق شدنم من از بيراهه هاي هله بر مي گردم و آواز شب دارم هزار و يك شبي ديگر ، نگفته زيردارم مثال كوره مي سوزد تنم از عشق ، اميد طَرب دارم حديث تازه اي از عشق مردان حَرب دارم من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم

 

از خداوند خواستم که تا غرور را از من بگيرد. گفت:« نـه! بازگرفتن غرور کار من نيست..بلکه اين تويی کـه بايد آن را ترک کنی.» گفتم بعد کودکان و انسانـهای معلول را شفا ببخش. گفت:« نـه! روح کامل هست و جسم زودگذر..مـهم روح آنـهاست برايم.» خدايا بـه من شکيبايی عطا فرما. گفت:« نـه! شکيبايی دستاورد رنج است..بهی عطا نميشود.آن را بايد بدست آورد.» بعد به من سعادت ببخش ای بخشنده بزرگ. گفت:« نـه! بازهم نـه!خود بايد متعالی شوی..اما تورا ياری ميدهم که تا به ثمر بنشينی

 

 




[خدا یکی عشق هم یکی - imha.blogfa.com ع دست مردونه سروم خورده]

نویسنده و منبع |